این شبهای پایانی پاییز دلم بدجور بی تابی می کند اصلا آرام و قرار ندارد هی انتظار
می کشد هر لحظه اصرار دارد بگوید صدای پای تو را می شنود رو به آینه می ایستم دوباره
لبخند می زنم می گویم به گمانم باز هم خیالات برش داشته حتم دارم از دلبستگی و رفتن پاییز است
اما چشم هایم چشم ها که دروغ نمی گویند
:: برچسبها:
دلنوشته لحظه قرار عاشقی,
|