رویِ پرچینِ نگاهم !

تا بالا آمدن آفتاب در رقصِ چشمانت !

چند کلامِ تازه ریخته 

در فنجانِ شیرینِ لبانت !

و من که ، مشغولم 

به سرکشیدنِ طعمِ #عشق ‌...

از دریچهٔ سالها تنهایی ام 

بر گوشه گوشه های

 این خلوت چشم انتظار

بتاب 

بتاب

و این صبح را دیگر 

کنار شکوفایی این باور بمان

مرا به آرزویم برسان

برای خودت اسپند دود کن

دختری احتمالا روان پریش

تمام دیشب را با دیوار و پنجره ی اتاق اش از زیبایی ات گفته و قربان صدقه ات رفته است...

سحرخيز ترين حس دنياست

كه صبح ها 

پيش از باز شدن چشم هايم

در من بيدار ميشود...

ناخداگاه زیباترین اتفاق هر روزم

می شوی..

وقتی از پنجره ی شیدایی

با نگاه های عاشقانه ات

عرض دل من را

تو سلام می دهی...