تاریکی دارد کم دارد بیش دارد دیگر چیزی از زمستان باقی نمانده تمام میشود
بهار می اید دیدم گوشه ی همین صفحه نوشته ام از یک جایی به بعد
حال ادم خوب میشود حرفم را پس گرفتم خط زدم جمله ی خودم را اصلا
همانی که محمود دولت ابادی گفته بود از یک جایی به بعد ادم ارام میگیرد بزرگ
میشود بالغ میشود پای تمام اشتباهاتش می ایستد سنگینی تصمیمی که گرفته
را گردن دیگری نمی اندازد دنبال مقصر نمی گردد قبول میکند گذشته اش را انکار
نمیکند ان را نادیده اش نمی گیرد حذفش نمیکند اجازه میدهد هر چه هست هر چه بوده
در همان گذشته بماند حالا باید اینده را بسازد از نو به نوعی دیگر یاد می گیرد
زندگی یک موهبت است غنیمت است نعمت است قدرش را بداند و ان را فدای ادمهای
بی مقدار نکند همه اینها را فهمید یک ارامشی می اید می نشیند توی دلش توی روح
و روانش اینجای زندگی همان جایی است که دولت ابادی گفته بود همان جایی که
ارام است حال ادم خوب است همان جاست اصلا از یک جایی به بعد حال ادم خوب میشود
:: برچسبها:
دلنوشته غم فراق,