خیال آغوش تو جهانِ بڪریست ڪہ دلم میخواهد ڪاشف آن من باشم مَرا مُحکَم بَغل کُن زِنده خواٰهَم شد به آسانی که گَرمای تَنَت درگَردِش خونَم اَثَر دارَد میدونی دلتنگی چیزی نیست که براش وقت تعیین کنی که مثلا بگی امروز باید دلتنگ باشم فردا نباید دلتنگ شم همه چی دست خودشه و به نظر تو اهمیتی نمیده یهو به خودت میای و میبینی تا خرخره فرو رفتی تو دریای دلتنگی و هرچی دست و پا میزنی بیشتر جریانش تو رو با خودش میبره به عمق و غرقت میکنه یهو ممکنه صبح پاشی ببینی دلت نیست هی بگردی هی بگردی هی بگردی، آخرش ببینی که انقدر دلت تنگ شده که گم شده انقدر بغض داشته باشی که نتونی جلو خودتو بگیری،انقدر خسته و بی حوصله و بی تاب باشی که نتونی قدم از قدم برداری یه وقتایی آدم گُم میشه تو جنگل دلتنگی له میشه تو دستای دلتنگی غرق میشه تو دریای دلتنگی و حالا من گُم و له و غرقم دلم میخواهد هر شب را در گوشهی دنج يك كافه باتوِ ساده گم شوم زمين نچرخد و عمر نگذرد همه چيز ثابت بماند و من تو را برای هميشه در قاب زندگی داشته باشم گلايههای دل غمگينم را از ياد ببرم و با بودن هايت خوش باشم من دوست دارم غمِ جمعه ها را فقط با توِ ساده از ياد ببرم تو برای من مثل آبنبات آلبالویی که خیلی دوسش دارم مثل بارون بهار مثل بستنی وسط زمستون مثل خریدن کتاب مورد علاقم مثل همون بافت نرمی هستی که من وقتی سردمه میپوشمش مثل قدم زدن تو خیابون وقتی که داره برف میباره مثل پاستیلای ترش و شیرین رنگی رنگی مثل عطر مورد علاقم مثل نون خامه ای مثل گیلاس شیرین تو تابستون مثل عود بیبی مثل اهنگای گرل این رد میمونی تو دقیقا همون آدمی هستی که من میتونم بهش اعتماد کنم و دوستش دارم همونی هستی که پیشش ارامش دارم تو کاری میکنی از ته دلم لبخند بزنم همونی که وقتی میبینمش چشام از ذوق برق میزنه آره من اندازه ی همه ی این چیزایی كه گفتم دوست دارم آبدیت من????????????
|