صبح باشدخدا باشد
خورشید باشد تُ باشی
دیگر چه میخواهم از زندگی
راستے
﹝صٌبح ﹞
دقایقمپٌرمیشَودازنگٰاهےٖ
بهِروشنا؎ٖآفتاب
طلٌوعِدوبارهِی تـٌو
تــوشعــر
ڪدامین شاعرۍ
ڪہ هرڪجا مۍنویسمت
دوباره دیوانہوار
عاشقٺمۍشوم
تو همان
صبح قشنگی
که پس از هر تکرار
عاقبت
این دل دیوانه
به نامت خــورده
بی تابـم
شبیـه آخرین سطر
نامـه ای عاشقـانه
ڪه پُر از بوسـه است
مرا به سینـه ات بفشـار
فقط چشم های تُ مانده در یادم
و صدایت در گوشم بگو
چگونه دیوانه نباشم
وقتی با هر نگاهی
یا هر صدایی
تنها #تُ مجسم می شوی روبرویم
:: برچسبها:
دلنوشته غم فراق ,