چقدر دلتنگ ات هستم دیشب تولد مامانم عزیزم بود وارد 62 سالگی شدند چقدر جایت اینجا
خالی بود چقدر یادت بودم و هستم در بهترین و بدترین لحظه های زندگیم فقط عشق تو میتونه
من بیقرار رو آروم کند شاید از اینهمه و علاقه و دلبستگی که روز به روز دارد بیشتر و بیشتر میشود
هیچ وقت نتوانی باور کنی امیدوارم یک روزی صدای قلبم رو بشنوی که در این سالها فقط واسه
تو تپید به عشق توووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووو
راستی ببخش که اگر این روزها کمتر به وبلاگم سر میزنم تا با تو صحبت کنم میدونی تمام دلخوشی
من این هست که بیام اینجا و با تو صحبت کنم و تو هم حرفهایم را بخوانی و باورش کنی راستی از دی ماه امتحانات
پایان ترم ام شروع میشود و این استادها هم که باید برایشان مقاله ببریم اخ اخ اخ پوستم کنده شده
خخخخخخ انقدر دلتنگت شده ام که نگو یک عکسی از خودت بگذار عشق مهربونم هر روز عکسها
و فیلم هایت را می بینم تا بلکه دلم آروم و قرار بگیرد راستی چقدر به نامه ای که واست نوشتم
خندیدی وای نخندی هااااااااااااا اون نامه را سه شنبه 97/9/29 ساعت 5 صبح نوشتم در عالم
خواب و بیداری فقط هر چه به ذهنم رسید نوشتم و در آخر از شدت خواب آلودگی واژه کم
آوردم و نامه ام کوتاه شد فکر کنم کلا تاریخ نامه ام را مثل تابلوها اشتباه زدم چه سوتی
وحشتناکی نگو که نخندیدی از خنده ریسه رفته ای آنقدر ذهنم در گیرت هست روز و هفته و
ماه و سال ام را فراموش کرده ام ای احسان با قلبم چکار کردی که مثل کوره آتیش فقط
دارد میسوزد میسوزد میسوزد راستی پایین پست آقای روزبه بمانی نوشته بودی ای کاش
دنیا شبیهه شعر های تو بود ما آدمها می تونیم دنیا رو قشنگ تر از شعرها کنیم فقط اینه
که خودمان بخواهیم که باورکنیم که هر کاری در این دنیا شدنی هست فقط عشق
صادقانه و بدون رنگ و ریا میخواهد عشق را باور کن .............................
احسان جونم دلتنگتم شب خوش و خوابهای پر ازرنگی و زیبایی ببینی عزیز دلم مواظب خودت باش دوستت دارم
دوستت دارم
دوستت دارم
آهای فریادددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددد
:: برچسبها:
دلنوشته فراق,