دلم برایت تنگ شده خیلیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
از خودت خبر بیار وقتی نیستی باز برایت شایعه درست می کنند و من دق می کنم وای اگر روزی
به واقعیت تبدیل بشود من چه حال غریبی دارم وای دیروز خیلی گریه کردم پیش خدا گفتم خدایا
خودت کمک کن مسیر درست کدام هست من چکار باید بکنم واسه احسان تا باور کند که چقدر
عاشقانه دوستش دارم دیروز دلم خیلی گرفته بودقسمت هایی از برنامه ات را نگاه می کردم دلم
آروم شد چقدر سخته دوریت ندیدت ای کاش لااقل توی یک شهر بودیم و می توانستم گاهی
شاید به طور اتفاقی می دیدمت وقتی هم که میای و من زبونم بند میشود آنقدر از دست خودم
حرص می خورم که نگو ای کاش بشه دوباره دیدت البته نه تو اون همه شلوغی ....
یک کاری به ذهنم رسیده دو ساله نمی دونم بالاخره موفق میشوم عملی اش کنم نمی دونم
می توانم انقدر جسورانه عملی اش کن نمی دونم قدرت این کار را دارم این کار تنها امید من هست
که باید واسه عشقمون انجام بدهم نمی دونم اصلا نتیجه بخش هست یا نه باید غرورم را
بشکنم راستی دیشب مهمون داشتیم جایت خیلی خالی بود خیلی ..... خانواده همسر خواهرم
شام خونمون دعوت کردیم شام واسشون خورشت کرفس و رولت گوشت و مرغ شکم پر مازندرانی
درست کردم و دسر هم ژله پسته و ژله نارگیل و ترامیسو درست کردم فقط گذاشتم مامانم
برنج رو درست کند من خیلی کمک مامانم می کنم کلا خونه روی دست من می چرخد
دیشب خیلی تعریف کردند از غذاها جایت خیلی خالی بود .... به محض اینکه از خونمون
رفتند مامانم گفتند چای میذاری خیلی تشنه ام هست منم چایی دم کردم و اوردم و بعد
گفتم اضافی اب جوش را توی فلاکس بریزم چشمت روز بعد نبینه آب جوش انگاری از توی
فلاکس به طرز عجیبی برگشت روی دستم و سوخت نمی دونم کی چشم اش شور بود
که چشم خوردم دیگه خلاصه سریع دستم رو زیر شیر گرفتم و بعد عسل رویش زدم
بعد ابی یخ روی دستم ریختم و بعد سفیده تخم مرغ انقدر دستم می سوخت که نگو
اینها رو که زدم آروم شد بعد هم گاز استریل گذاشتم مامانم آنقدر جوش زد که نگو گفتم
چه خبره کاری نشده که خدا رو شکر صبح که بلند شدم دستم را باز کردم یک قرمزی
خفیفی روی دستم مونده خدا رحمم کرد اینم از ماجرای من خخخخخ
احسان جونم مواظب خودت باش خیل دوستت دارم دلم واست تنگه حواست هست
دیگه تلگرام ماه عسل حضور نداری باز در افق محو شدی زیادی استراحت نکن خوب نیست
خخخخخ
:: برچسبها:
دلنوشته فراق,