
تیشه هنوز تپش های عاشقانه هست و کوه عاجز مانده است
از استواری و صبر فرهاد و شیرین چه شیرین می خواند
سرود عشق را که تپش تیشه پژواک ی التهاب صدایی
که پیچد در گوش شب و آرام می خوانم این شوق را
بشو تا سپیده هم آغوش شب کمی صبر کن تیشه
خواهد چشید پس نیش های زمین نوش شب
و نبض آرام شد قلب این بار در حضور می طلبد
و نرم و سبکبال خفت و لالایی عشق شیرین در
بیستون پیچید و دیشب صدای تیشه فرهاد آمد ...
:: برچسبها:
دلنوشته فراق,
|