در نیمه های این ره شوم اغاز **در کهنه گور این غم بی پایان
این آخرین ترانه ی لالائیست **در پای گاهواره خواب تو
باشد که بانگ وحشی این فریاد **پیچد در آسمان شباب تو
بگذار سایه من سرگردان **از سایه ی تو دور و جدا باشد
روزی بهم رسیم که گر باشد **کسی بین ما نه غیر خدا باشد
من تکیه داده ام به دری تاریک **پیبشانی ام فشرده ز دردم را
می سایم از امید بر این در باز **انگشتهای نازک و سردم را
آن داغ ننگ خورده که می خندید **بر طعنه های بیهوده من بودم
گفتم که بانک هستی خود باشم **اما دریغ و درد که زن باشم
چشمان بی گناه تو چون لغزد **بر این کتاب درهم بی اغاز
عصیان ریشه دار زمان ها را **بینی شکفته در دل هر اواز
اینجا ستاره ها همه خاموشند **اینجا فرشته ها همه گریانند
اینجا شکوفه های گل مریم **بی قدر تر ز خار بیابانند
در آسمان تیره نمی بینم **نوری ز صبح روشن بیداری
بگذار تا دوباره شود لبریز **چشمان من ز دانه ی شبنم ها
رفتم ز خود که پرده بر اندازم **از چهر پاک حضرت مریم ها
بگسسته ام ز ساحل خوشنامی **در سینه ام ستاره ای طوفانیست
پرواز گاه شعله ی خشم من **دردا فضای تیره ی زندانیست
من تکیه داده م به دری تاریک **پیشانی فشرده ز دردم را
می سایم از امید بر این در باز **انگشتهای نازک و سردم را
روزی رسد که چشم تو با حسرت **لغزد بر این ترانه ی درد آلود
جوئی مرا درون سخن هایم**گوئی بخود که مادر من او بود
(فروغ فرخزاد)
:: برچسبها:
حافظ,